بهمن 85 - کلبه عشق
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه :: :: موسیقی وبلاگ :: |
85/3/3 :: 1:54 عصر نویسنده : رسام
85/3/3 :: 1:42 عصر نویسنده : رسام
85/2/25 :: 7:36 عصر ساحل در یا تو یی آن موج بی پروا توییغرق ا ین دریا منم آن ذورق زیبا توییمه تو یی مهتاب تویی آن گوهر شبتاب توییب ی تو من سردم بدان هم نور و هم گرما توییاول و آخر تو یی .هم ماه و هم اختر توییب ی سرو سامان منم . آرامش حانها تویینسترن تو یاسمن تو جلوه گلشن توییب ی نفس من در قفس من عشق بی همتا توییهمدم جانم تو یی هم دین ایمانم توییعاشق جانت منم . در خواب و در رو یا تویی
نویسنده : رسام
85/2/1 :: 3:46 عصر لحظه لحظه به تو می اندیشم ای که هر لحظه من در گروی خنده توست ای که روح و تن من در طلب شنیدن صدای توست تو مرا به جنون کشانده ای چه خوش لحظاتیست با تو بودن چه خوش لحظاتیست به فکر تو بودن پس کنارم بمان تا به جنون تن بدهم تا که در رگهایم عطر تو جاری شود تا که تا سرحد مرگ عاشق تو باشم عاشق و تشنه و دیوانه و ... آه وای چه خوش لحظاتیست با تو بودن وای چه خوش لحظاتیست به فکر تو بودن تپشهای قلب من اشکهای روان من چشمهای خیس من عشق بی گدار من همه به فدای تو ای تو مینای دل شکسته ام ای تو رویای شب و سکوت من جان من فدای تو، عشق من نثار تو تو ای زیباترین فرشته خاکی توای عشق تمام نشدنی
پس با من بمان بمان تا طعم شیرین ترین با عظمت ترین زیباترین و آسمانی ترین عشق روزگار را به تو بچشانم و تو ای دلیل بودن و زندگی من و تو ای دلیل تپشهای تند قلبم در کنارم بمان بمان تا تو را با حقیقتی بیش از پیش آشنا کنم حقیقت عشق و تو را بسان الهه ای سرشار از زندگی،سرشار از عطر زندگی پرستش کنم و تو ای الهه من،ای عشق جاودان کنارم بمان بیارام کنارم و مرا سرشار از چشمه وجودت ساز سرشار از طعم زندگی و من هم هیچگاه طعم لبان تورا فراموش نخواهم کرد و طعم با تو بودن را و همچنان تو را،عشق تو را و زیبایی وصف ناپذیرت را می پرستم با من بمان...
نویسنده : رسام
85/1/31 :: 10:45 صبح آرزوهای عاشقانه عشق سراسر وجودم را گرفته و مرا در کوچه های باریک خود به هر سو می کشاند.قلبم می ﭠﭙد و مرا صدا می زند و از من می خواهد که با او در احساسش شریک شوم.از من می خواهد که برای او کمکی باشم تا آرامتر به ضربان درآید با یاد او هر لحظه اشکهایم بر من چیره می شودو یارای مقابله را از من میگیرد آه دل من تو با من چه کردی؟چرا؟ آرامش زندگی ﭘر از نشاطم جای خود را به طوفانی عظیم وعشقی استوار داده.و من با آن به آرامش برسم . خدایا من دلم را به تو ﺳﭙرده بودم.از تو خواسته بودم که دروازه های دل ﭘر احساسم را تنها برای یک نفر باز کنی.کسی که بتوانم در دنیای ﭘر از عشق او گم شوم و خود را یارای مقابله با احساسی که او نسبت به من دارد و احساسی که خود نسبت به او دارم ببینم.از تو خواسته بودم که اگر دروازه های دل من را برای او باز کردی من را در دریای عشق بی انتهای او غرق کنی آه ای خدای من کاش توانایی بیان احساسم را داشتم.کاش زبانم از بیان آن عاجز نبود کاش او را با لبخندی از عشق سرمست وجود خود می کردم کاش می دانست که چگونه دل در گروی عشق او ﺳﭙرده ام کاش می دانست که انتظار در زندگی ﭘر احساس من به ﭘا یان رسیده و من تفاوت این احساسی را که تنها نسبت به او دارم با تمامی احساس هایی که در زندگیم داشته ام باور کرده ام آه ای خدای من خدایا نمی دانم چگونه این عشق را ابراز کنم.من تو را باور دارم و تو تمامی اعتماد من در زندگی هستی.کلید دروازه های دلم را نیز به همین دلیل به تو ﺳﭙردم آه ای خدای من لحظه بزرگ زندگی من فرا رسیده و تو آن را برایم فراهم کردی.زندگیم به سویی می رود که هر لحظه بیشتر مرا در خود غرق میکند؟ ای خدای من من در تمام زندگی با تمام وجود فقط عشقی با این عظمت را از تو خواسته بودم و تو با امواج الطافت من را به اقیانوس عشقم رساندی بار خدایا حال حاضرم هر بهایی را برای دلی که از احساس مالامال باشد ﺑﭙردازم.می خواهم رنگ عشق را به تمامی زندگیم بزنم.می خواهم که زندگی سیاه و سفیدم را با آن رنگی کنم وقتی صدایش را در ذهن خود مرور می کنم می بینم که درهر لحظه صدای او آرامشی بس عظیم برای دل خسته من است.صدایش نوید امنیتی بزرگ است.امنیت وآرامشی که می توانم تا ابد ان را از آن خود کنم می دانم که او نیز احساسی همانند من دارد.می دانم که دوستم داردومیدانم که دلش را با همه وجود به من داده است. دلم مرا میکشاندتا به سوی عشق او ﭘرواز کنم. نمیدانم.هیچ چیز نمیدانم.حکمت تو را نیز نمیدانم.اما این را می دانم که در این لحظه آرزو دارم که به من توانی دهی و قدرتی بخشی که بتوانم این عشق را ابراز کنم به امید تو که سرور عشاق جهانی نویسنده : رسام
85/1/27 :: 8:18 صبح گفته بودی عشق را تعریف کن “هرچه گویم عشق را شرح و بیان باغ زیبائی است خیلی باغ عشق جویباری هست در باغش روان
ارتفاعی بر فراز دلخوشی است مثل زنبور است عشق اندر مثل
عشق؛ در سلول؛ مهمان بودن است
عشق یعنی جوهر خودکار جان
!
گاه مثل ژیمناستیک است عشق
عشق یعنی در سخن آمادگی نویسنده : رسام
85/1/26 :: 12:27 عصر
نویسنده : رسام
85/1/24 :: 1:8 عصر
نویسنده : رسام
85/1/23 :: 11:45 صبح
نویسنده : رسام
|