13بدر - کلبه عشق
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه :: :: موسیقی وبلاگ :: |
85/1/13 :: 8:10 صبح صداقت یعنی از مرز افق ها به قصد دیدن رویت گذشتن میان کوچه های سبز احساس به دنبال قدم های تو گشتن به رسم عاطفه یک پونه چیدن میان سایه روشن های احساس ترا از پشت یک آیینه دیدن کنار سایبان دیدگانت همیشه آرزوها ارغوانیست بدان تا صبح پرنور شکفتن بیاد دیده تو آسمانی ست طلوع پاک دیدار تو یعنی برای لحظه ای چون یاس بودن زمستان غریبی را شکستن و چون آیینه با احساس بودن برای شهر بی باران دل ها تو یعنی لحظه ای باران گرفتن تو یعنی در دل پژمردگی ها بیاد یک فرشته جان گرفتن در آن آغاز بی پایان رویش که از باغ افق گل چیده بودی از آن لحظه که احساس دلم را به امواج نگاهت دیده بودی چه زیبا شبنمی از آرزو را بروی لادن روحم نشاندی دلت مرز عبور از آسمان بود و من را به دل این مرز خواندی و اینک من کناردیدگانت وفا را مثل گل ها می شناسم اگر چشمان قلبم را ببندند ترا، تنهای تنها می شناسم همیشه ساحل دل های عاشق بیاد چشم دریا بیقرار است تو تاآن لحظه ای که می درخشی تمام سرزمین دل بهارست سحر وقتی که می خواهد بیاید ترا باید از آن بالا ببیند وباید از گلستان نگاهت فقط یک شاخه نیلوفر بچیند سحر قدر ترا میداند و بس تو یعنی زیرباران تازه گشتن و یا به احترام یک شقایق ز مرز آسمان ها هم گذشتن تواضع یعنی از روی متانت برای دیدنت دیوانه بودن و تو یعنی دل نسترن را ز شهر سرخ تنهایی ربودن دلت تفسیر خوبی های آبی ست و قلبت قصه ایثار شبنم نگاهت آسمان آبی وصاف که می شوید ز چشم غنچه ها غم نگاهت تا افق بی کینه و پاک و چشمان تو دو ماه نجیب است فضای گرم دستان تو ای عشق پناه نسترن های غریب است تو یعنی یک نگاه مهربان را میان یاس ها قسمت نمودن و شاید تو سرآغاز نگاهی نخستین واژه باغ سرودن تو یعنی مرهم زخم پرستو تو یعنی راز درمان شکستن تو یعنی تا سحر در انتظار ِ عبور قاصدی زیبا نشستن تو یعنی نرگس باغ تجسم تو یعنی یک جهان بالاتر از نور تو یعنی یک فرشته مثل مهتاب که با لبخند می آید از آن دور سپردم به تو دریای دلم را تو ای افسانه ایثار خورشید دلم از روی عشقی آسمانی وجودش را به چشمان تو بخشید نویسنده : رسام
|